بالاخره کلاسای ترم جدید شروع شد
از عصر دوشنبه 22 اسفند 90 تا شب شنبه 27 اسفند 90 مهمون خونه مادربزرگ و پدربزرگ بودیم!
واسه 23 اسفند وقت دکتر داشتم که از صبح رفتیم عصر برگشتیم
24 اسفند با شیدا و عاطفه رفتیم سراولین جلسه کلاس سی پلاس پلاس!
یه برنامه نویس توپه توپ،یوهاهاها 
هوراااااااااااااااا...
سپیده جونمو هم دیدم...بعد از 53 روز  
پنجشنبه 25 اسفند 90 به دعوت خودش رفتم خونشون، 11:40 اینا تا 13:30 ،خوش گذشت!
زحمت کشیده بود واسه تولدم کادو مادو گرفته بود،تنکس تنکس،دستش درد نکنه،زیبا بودن
عصرش رفتیم خونه عمو وسطی ساعاتی اونجا بودیم ، بعد سر خوردیم خونه ی دیگر مادربزرگ واسه تجدید دیدار ،که برای شام نگه داشتنمون،عمه و دایی اینا هم اونجا بودن!
در این بین برای 2 ساعت با مریم جان رفتیم خرید که به کیف خریدن مریم وبستنی خوردن تو اوسرما منجر شد
جمعه 26 اسفند، دیگه هیچ کاری نمونده بود،فقط عصر 1 ساعتی را با هانیه جان برای خرید کردن گذراندیم .
زنجان رفتن هم کنسل شد،چون به جای زیارت ،عروسی برگزار خواهد شد و همه میرن تبریز
ایشالا سال 91 سال خوبی باشه حتی بهتر از 90 ،از همه نظر!
الهی ،کمک کن برنامه ای رو که می نویسم به نحو احسن انجام بدم!
و اما روزهای پایانی سال 90 را هم به دست خاطره ها می سپاریم
سال 1390 خورشیدی هم به پایان رسید و سالی دیگر به دفترچه خاطراتمان اضافه گردید،تشخیص خوب و بد بودن کیفیت کارهایمان بر عهده ی دیگریست،باشد که سربلند بوده باشیم
سال خوبی داشته باشید پیشا پیش عیدتون مبارک!
نظرات شما عزیزان:
|